October 23, 2006 at 05:04 pm
این روزها آنقدر غرق تجزیه و تحلیلهای اقتصادی شدهام که کمکم دارم به این نتیجه میرسم که باید اینجا را هم اقتصادی کنم. خدای نکرده یک رشته تخصصیام اقتصاد صنعتی یا همان Applied Economics Engineer است (انگلیسیاش باکلاستر به نظر میرسد، در مورد همه چیز بیگانهاش خوشگلتر است، نه؟) هر کس از بچههای دانشکده که آدرس وبلاگم را دارد و خبری از حرفهام ندارد، با لحنی همراه با تعجب گله میکند که مردک این مزخرفات چیست. در عوض در آموزشکده ای که بهحساب وب تدریس میکنم باید مکرر به این سوال جواب دهم که الوانوب بالا را با چه فونت و فوت و کلکی نوشتهام. در همینجا وقتی به کارآموز می گویم ماوس را حرکت بده دو طرف کیبورد را محکم می چسپد و اینور و آنورش میکند، عجیب نیست، همین که ماوس را با مونیتور اشتباه نمیگیرند جای تامل دارد.
در همین راستای گرایشات و تمایلات به سمت اقتصاد، علی الخصوص اقتصاد مملکت گل مان (که هیچ متغیر کلانش در چهارچوب تئوری های اقتصادی قابل توجیه نیست یا توجیه اش کمرشکن است) دست به یک کار پژوهشی، تحقیقاتی زده ام در مورد صنایع کوچک البته در سطح منطقهای و استانی. و تاکنون جز انتظار پشت درب دفتر ارتباط با صنعت و سازمان صنایع و معادن کار دیگری نکردهام.
از طرف دیگر روز و شب منتظرم و مثل اینکه باید یکماه دیگر هم منتظر بمانم تا کمی ذهنم آرام شود (خودتون بهتر از من میدونید انتظار چه قدر سخته، مخصوصا وقتی که مورد انتظارت هم خیلی برات عزیزه، اون هایی که منو ذاتاً می شناسن که بهتر) وقتی منتظری، ذهنت منتظر است و تخیلاتت مثل سوهان تفرکت را می سائد حداقل برای من اینطور است. وقتی انتظارم به پایان رسید منم داد می زنم “بسه بسه، انتظار…” آن زمان فکر میکنم و امیدوارم وضع از اینی که هست بهتر شود.
دو ماه دیگر هم الوانوب اکسپایر میشود فعلا برنامه دقیقی برایش ندارم. ناچاراً مجبورم برای کاهش دغدغه های ذهنیم، حداقل به مدت دو ماه از این حواشی مرخصی نیمه وقت بگیرم. البته همانطور که شاهد و ناظرید اینجا از دیر وقت مرخصی گرفته، ماهی به زور یک یا دو پست نیمه آبکی نوشتن، این موضوع را کاملا تصدیق میکنه. منظورم از مرخصی از جواب ندادن ایمیل ها و آفلاین ها و این موارد بود. این را گفتم که اگر ایمیل زدید و جواب ندادم داغ نکنید. بههر حال هر وقت فرصت کنم حتما تا جایی که بتوانم پاسخگو خواهم بود.
October 8, 2006 at 10:26 pm
قبلا مجادلات زیادی در این مورد با خیلی از دوستان صورت گرفته بود، اگر چه به یک جواب درست و حسابی در مورد این مشکل نرسیدم (بعدها فهمیدم که خیلی از کسایی که باهاشون بحث کردم فرق هشدار و خطا رو نمی فهمیدن) ولی چند روز قبل Roger عزیز در این پست وبلاگش موضوع رو خیلی جمع و جور توضیح داده. حال و حوصله این که فارسیش را بنویسم ندارم، خودتان زحمتش را بکشید.
کم کم دارم به این نتیجه می رسم که جای یک فرام تخصصی CSS بین مان خالیست. خیلی ها کله هایشان پر است و رو نمی کنند. بعضی ها اصالتا خسیس اند حتی در این مورد، بعضی ها هم فرصت و مکانش را ندارند. بعضی ها هم پولکی هستند اگر حرف $ به میان بیاید با کله می آیند. بنظرم ایجاد یک فرام، علاوه بر ایجاد حس رقابت میان اعضای فعال، مشکل دوستان رده دوم را کمی حل می کند. اشتراک اطلاعات حداقل مزیتش این است که از قافله عقب نمی افتی. اگر کسی از دوستان ایده ای دارد مطرح کند.
September 23, 2006 at 12:54 pm
فارسی سازی، فارسی ساز و کلماتی مشابه! اگر سر زبانتان نیامده حتما به گوشتان خورده است. امروز پیشرفته ترین وسایل الکترونیکی و دیجیتالی ساخت خارج (یا مونتاژ داخل) مان منوی فارسی هم دارند. جای دوری نرویم نرم افزارها هم منوی فارسی دار می شوند. مگر ایرادی دارد؟
واقعا جای شرمندگی است که وسایل دیجیتالی با آخرین امکانات و تکنولوژی های روز، از خارج وارد، و در کشور ما فقط منو فارسی می شوند. تنها هنرمان همین است و به آن افتخار هم می کنیم که آقا ما فلان وسیله رو داریم منو فارسی هم داره ها. بنظرم اگر برای ایده ها و طرح هایی که مطرح می شد و می شود بستر سازی مناسب می شد، الان اینجای کار نبودیم. باید فقط ببینیم که آن ور آبی ها ایده هایمان را مفت مفت می خرند و بکار می گیرند و خودمان از ته دل آه بکشیم.
کلی حرف اینجاست این چند خط رو هم نوشتم تا امروز یادم نره …
August 27, 2006 at 12:08 pm
تا این اواخر هر وقت اسم فیدل به گوشم می خورد ناخودآگاه به یاد سیگار برگ و ریش بلند و ژولیده اش می افتادم. ارتباط عمیقش با ارنستو چه گوارا مرا واداشت تا بیشتر در موردش مطالعه کنم (چه گوارا مظهر ایستادگی برای من است و هر وقت زندگی اش را مطالعه می کنم، مطلب جدیدی برایم روش می شود) با این که چه گوارا آرژانتینی تبار بود اما در بیشتر جنبش های آمریکای لاتین از جمله انقلاب کوبا حضور داشت و در کنار کاسترور جنگید، وزیر صنایع کوبا شد و اگر چه در نبردهای کوهستانی در بولیوی به پیروزی هایی دست یافت اما در نهایت کشته شد.
سفر بهانه خوبی برای مطالعه بیشتر بود، تنها توانستم کتاب جنگ شکر در کوبا نوشته ژان پل سارتر را درباره انقلاب کوبا و کاسترو، به همراه یکسری بیوگرافی بخوانم. دیروز بطور اتفاقی این مطلب به چشمم خورد. به نظرم این طرز تفکر در مورد فیدل و کوبا نشان دهنده بی اطلاعی عمیق نویسنده از ماجراست. ماجرایی که سیاست مداران امریکایی هر روز در تلاش اند تا فیدل و کوبایش را مرده جلوه دهند. تصور کشوری که روزگاری عیاش خانه پول دارهای امریکایی بوده و حالا به دشمن شماره یک آمریکا در بیخ گوشش تبدیل شده واقعا سخت است. می گویند کوبا فقیر است اما از تحصیل رایگان، حمل و نقل عمومی بسیار ارزان و خدمات پزشکی رایگان هیچ خبر ندارند. نیازی به آمار و ارقام نیست چرا که این ها را همه می دانند. ادامه مطلب …
Page: 1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
8 |
9 |
10 |
11 |
12 |
13 |
14 |
15 |
16 |
17