امروز یکبار دیگر احساس کردم باید دوباره به خودم بگویم ولش کن همینجوری ماست مالی کن بده بره، این همه جوش کارو نزن. این چندمین باری است که به خاطر درست انجام دادن وظیفهام بازخواست میشوم. یادم میآید برای اولین بار دوران دبیرستان بود، یک تحقیق اسنادی ساده در مورد یکی از مشاهیر نامی ایران. به علت جامعیت مقالهام و نگارش زیبایش، معلم بزرگوار هیچ وقت باورش نشد که کار من است. به آسمان و زمین پریدن هم فایدهای نداشت. دومین بار هم در همان دوران بود، درس آمار و مدلسازی و اینبار یک تحقیق میدانی. بازهم گفتند تو و این چارتهای اکسل؟
بعد از اینکه رفتم دنبال برنامهنویسی و طراحی وب باز هم وضعیت به همین منوال بود. در کارهایی که انجام میدادم بودند کسانی که به ما وصلههای این مدلی بزنند. آن موقع به خودم میگفتم بیخیالش. به قول معروف از این گوش میشنوم و از اون گوش…
اما این روزها در محیط کاریام و دیگر محیطها میبینم که این حس مسئول بودنم در مورد کاری که انجام میدهم کار دستم میدهد. حتی اگر موارد فوق را نداشته باشد حداقلش این است که شخصیتم انگشتنمای دیگران در یک اجتماع کوچک میشود. راست میگویند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
امروز مشابه موارد گذشته با من برخورد شد. این ترم خیر سرم 3 واحد کار تحقیقاتی دارم. وقتی طرح تحقیق را به استاد محترم ارائه دادم بیمقدمه گفت: این کار شما نیست. همه حرفهایشان بجای خود ولی این حرف خیلی برام گرون تموم شد: “انتظار داشتم خودتون برید دنبال کار…” و کلی نصیحت. دوستانی که مرا میشناختند صدایشان درآمده بود. دلم نمیخواست هیچ چیزی بگویم. به استادی که از چهار تا جدول و دو تا خط شکسته نستعلیق نوشتن و یک حاشیه و کادر این ور و آن ور کردن، این چنین قضاوت میکند چه میتوان گفت؟ اگر استاد محترم قبل از وصله زدن کمی از سابقهی کارهای پژوهشیام میپرسید، این حرف رو میزد؟ کما اینکه وقتی در انتهای کلاس به اصرار یکی از دوستان کمی از کارهایم برایش گفتم کاملا قانع شد.
من از هیچ چیز حرص نمیخورم ولی از دیگران، از استاد دانشگاه، از فردی که عضو هیات علمی دانشگاه است، فردی که تجربه کاریاش به اندازه موهای سفید سرش هست انتظار دیگری دارم. ایراد بزرگی که ماها داریم همین است. قبل از اینکه در مورد شخصی یا چیزی اطلاعاتی داشته باشیم شروع به انتقاد میکنیم، طرف را به هزار دلیل محکوم میکنیم و حتی به جاهایی ارتباطش میدهیم که طرف در خواب هم ندیده است.
البته این منوط به امروز من نمیشود در اجتماعات دیگر هم این وجود دارد و البته نه برای من بلکه برای همه افراد مثل من. هر چند به امروز و گذشته توجهی ندارم ولی مطمئنم برای دفعات بعدی روی کاری که انجام میدهم تاثیر خواهد داشت.
امیر . ص
آره … برای من هم خیلی پیش اومده …
حتی در جشنواره خوارزمی …
شاید برنامه ای که برای جشنواره نوشته بودم خیلی حرفه ای بود ! داور خیلی رک گفت ما اینجا کارهایی رو داوری می کنیم که کار خود شرکت کننده باشه .
November 14, 2006 at 9:49 pm
حمیدرضا
من هم اینجور برخوردها را تجربه کرده م و میدونم چه حس بدی در آدم ایجاد میکنه، به هر حال فکر میکنم این تکه از شعر تنها صداست که می ماند فروغ بتونه کمکی باشه برای این که روی دکمه ignore پیغام خطای اینجور آدمها راحتتر کلیک کنی! :
چه می تواند باشد مرداب
چه می تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فاسد
افکار سردخانه را جنازه های باد کرده رقم می زنند.
نامرد، در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان نموده است
و سوسک …
آه! …
وقتی که سوسک سخن می گوید،
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهوده ست،
همکاری حروف سربی،
اندیشهی حقیر را نجات نخواهد داد،
من از سلالهی درختانم،
تنفس هوای مانده ملولم میکند…
…
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند.
چرا توقف کنم؟
November 17, 2006 at 6:37 pm
Mehdi Safary
New wordpress plugin
http://lastblog.net/?p=38
November 18, 2006 at 1:35 pm
محمد رضا جباري
سلام خسته نباشيد
عالي عالي بود اميدوارم در تمام مراحل زندگي موفق باشيد . التماس 2آ
November 25, 2006 at 10:04 am
زهرا
سلام. ضمن همدردي با مطلب فوق بايد بگم كه اصولا اونقدر قضيه كپي پروژه ها مد شده كه ديگه استادا باور نمي كنن كار خودته. من خودم نمره پروژه ام توي درس شبكه صفر شد چون حل تمرين محترم باور نميكرد كه من به تنهايي اين برنامه رو توي لينوكس نوشتم!
يه بار روي يكي از تابلوي اعلانات دانشگاه شريف اينو خوندم:
قانون بقاي پروژه: پروژه به وجود نمي آيد بلكه از دانشجويي به دانشجوي ديگر منتقل مي شود :-)
**
قرض از مزاحمت من با راهنماي شما يك عدد لينك دوني ساختم ولي مشكلات زيادي دارم. مثل تعداد پستها و اون بالتهايي كه آخرشن و … ميخواستم بدونم راهنماي تكميلي هم داره يا نه/!
اينم سايتمه:
http://www.zahra-hb.com
November 25, 2006 at 5:08 pm
جواد
سلام حاج مرتضی
راستش ما که سعادت نداشتیم دانشجو بشیم که بخواهیم یک روزی پروژه تحویل بدیم اما تو این مدت اینو فهمیدم که کارت درسته و امیدوارم که اینو استادت هم فهمیده باشه. برات ارزوی موفقیت می کنم.
November 29, 2006 at 2:03 am
امير
سلام. منم حرف شما رو قبول دارم ولی دوستها و هم کلاسیها هم مقصرند. یعنی اونقدر پروژه کپی تحویل دادند که آدم شک میکنه. شما باید قبل از تحویل بقول خودتون یکمی از سابقه پژوهشیتون می گفتین بعد تحویل می دادین.
March 9, 2007 at 12:08 pm