نیستم …

August 5, 2006 at 09:06 pm

اول از همه بگویم که یه چند روزی (تقریبا یک ماه) نیستم. اگر جواب ایمیل نمی دهم یا اس ام اس شرمنده. کمی تنوع و دوری از این بساط کامپیوتری که دورم را گرفته لازم است. امیدوارم سفر بر خستگی ام نیفزاید.

اما برای اینکه بی خودی واسه نیم خط پینگ نکرده باشم، یک کتاب معرفی می کنم. معمولا وقت زیادی را صرف مطالعه کتاب می کنم، از آنجایی که بیشتر کتاب ها نسخه پی دی اف دارند، گفتم بد نیست به مرور بعضی ها را معرفی کنم. البته چون اکثرا حق کپی رایت دارند و برایشان مبلغی پرداخته ام، آپلودشان نخواهم کرد. بعلاوه این که سرعت ناچیز کانکشن من قدرت این کارها را ندارد. مگر اینکه لینک معتبری برای دانلودش پیدا کنم.

اخیرا کتابی به نام Body Language نوشته Mary Hartley از انتشارات Sheldon Press لندن بدستم رسیده است که یکی از جالبترین کتاب هایی است که تا به حال خوانده ام. در توضیح کتاب اینگونه نوشته شده: چگونگی تعبیر افکار دیگران از روی ژست و قیافه. در این کتاب حالات گوناگون اندام های بدن همراه با رسم آن ها به طور واضح بررسی و برای هر ژستی، وضع روحی و روانی خاصی استدلال شده است. برای خودم که روی اطرافیان بعضی هاشو تست کردم خیلی جالب بود. اگر به این کتاب دسترسی دارید، حتما مطالعه کنید.

آس و پاس

July 22, 2006 at 11:42 am

آس و پاس شده ام، هیچ فایلی در بساط ندارم، هادرم رفت. کامپیوترم شده مثل خانه ای که دزد با کمال آرامش ترتیبش را داده و کف خانه را هم برای صاحبخانه جارو زده است. آخرین باری که هاردم سوخت سه چهار سال پیش بود آن هم بدلیل هارد به هارد با سیستم یکی از دوستان و ناآشنا بودنمان به طریقه ی اتصال. ولی این بار بدون دلیل بود. حیف آن عکس ها و موزیک ها و کتاب ها، حداقل 50 گیگابایتش که همین ها بود.

اما قبول دارید اغلب ما ها آشغال جمع کنیم یا با ادب تر عرض کنم وسایلی را که ممکن است در یک زمان خیلی خیلی نادر به دردمان بخورد جمع می کنیم که شاید محتاج آن ها شویم. ماجرای هارد و فایل هم تقریبا شبیه همین ماجراست. امیدوارم دوباره فایل های اضافی جمع نکنم (امان از دست دانلود آفلاین)

این ها همه بجای خود، دو سه طرحی هم که در حال آماده سازی و تکمیل قسمت های نهایی بودن به فنا رفت و من ماندم وشرمنده شدن پیش دوستان. تنها بک آپی که دارم مربوط به دو هفته قبل است آن هم تنها از یک پارتیشن هاردم. که با Ghost شرکت سیمانتیک، به میمنت نصب رایتر جدید بر روی هشت سی دی رایت کرده بودم، که از خوش شانسی بنده آن هم الان برایم قیافه می گیرد و خطا می دهد. تنها امیدم به بازیابی اطلاعات هارد سوخته است، برد هارد سالم است دیسک سخت ایراد برداشته.

پی نوشت (July 29 2006): امروز که هارد را تحویل گرفتم با مبلغی که در قبال ریکاوری 80 گیگ پرداخته بودم، مطمئن بودم که اطلاعات برگشته است. اگر چه پس از نصب هارد به سیستم، بالا آمدن ویندوز، اطمینانم را قطعی تر کرد اما در کمال ناباوری تنها پارتیشن C بازیابی شده بود آن هم ناقص. بقیه پارتیشن ها هم به همین صورت بود. اما چه فایده که باید فایل هایی را ببینم که اکثرا 0 بایت حجم دارند یا موقع اجرا خطا می دهند. خلاصه اینکه ریکاوریشان هم بدرد خودشان خورد.

نوکیا 6630 ؟

May 5, 2006 at 09:16 pm

کلافه شدم تا فهمیدم این سایت فقط در IE درست دیده می شود. اگر به چند تا از پایان نامه هایش نیاز نداشتم، هیچ وقت گذرم به آنجا نمی افتاد. واقعا سایتی با این طراحی و آن حجم اطلاعاتی مایه ی شرمندگی است. با فایرفاکس صفحه ثبت نامش را نگاه کنید فاجعه است. سایت های این مدلی زیادند. اکثر سایت های سازمان ها و نهادهای اداری و دولتی مان از این جمله اند. اما کی درست خواهند شد خدا می داند.

وقتی ماه جدید میاد مدام وسوسه می شم یه پست جدید بزنم، حالا مهم نیست چی باشه ولی تا اولین پست ماه جدید رو نزنم دلم آروم نمی گیره. گاهی اوقات انتخاب یه موضوع مناسب که با محتوای اینجا بخونه خیلی برام سخته. اگر به آرزوی خوندن مطلبی در حوزه مثلا سی اس اس یا پی اچ پی یا کلا آی تی اینجا رو می خونید، واقعا شرمنده ام.

امروز فردا قصد دارم گوشی نوکیا 6630 بخرم. قیافه اش کمی اذیتم می کنه اما نمی توانم از امکاناتش بگذرم. نمی دونم انتخاب درستیه یا نه؟ بظر خودم تنها ایرادش نداشتن اینفرارده. که نمیشه گفت ایراده چون کم کم داره اینفرارد از رده خارج می شه. گوشی ترجیحا نوکیا با حداقل همین امکانات با رنج قیمتی در حد 250 تومان سراغ ندارین؟

یک روز نحس

April 8, 2006 at 09:10 pm

یک روز نحس، طوفان، همه جا طوفان. شن و ماسه ها زیر دنداها صدا می دهد، در سال جدید، اولین روزی است که کلاس های دانشگاه رنگ و بوی رسمی شدن به خود گرفته است، بچه ها کم و بیش آمده اند. کمی جلوتر دوستی ایستاده است که حق استادی بر گردن من دارد. دوستی مهربان و صمیمی، از اول دبیرستان تا حالا می شناسمش. گرم احوالپرسی می شویم، از دانشگاه، از تعطیلات، از خوب و بد روزگار حرف زدن، بی خبر از اینکه ساعاتی بعد خوب و بد روزگار برایش بی معنی می شود. چند دقیقه قبل خبر درگذشتش در یک سانحه دلخراش رانندگی من را سخت متاثر کرد.
مهدی جان روحت شاد.

Page: 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17